دی ۲۸، ۱۳۸۸

DOUBT



عزیــز من!
حوصــله کـن
.
شـایـد معـجــــزه ای رخ  دهــد...


احـمد رضـا احمـدی



.............................................
پ.ن: متنفرم از زمستانی که نمی بارد.

۴ نظر:

سمانه گفت...

نمی دانستم تو نوشتی . آخر از اینها زیاد است . خصوصی. ببخش اگر کم حوصلگی کردم .

سمانه گفت...

حذف کردم گرچه شاید کمی دیر شد . راست می گویی ... همه اش را راست می گویی...ممنون.

الي گفت...

دلايلي بزرگ هست بسيار بزرگ كه چرا برف نيست..باران نيست ...زمستان نيست...
اما
پس سهم ما چه شد؟
آن را كجا از ما دزديدند؟!
اين همه اندوه كه در صورتها موج ميزند و هيچكس به روي خودش نمي آورد..همه سر تكان ميدهيم و گمان ميكنيم كه"خوبيم"
گمان ميكنيم كه "خوبيم"
گ
م
ا
ن
م
ي
ك
ن
ي
م
كه
خ
و
ي
ي
م

ايثار گفت...

اين رو http://saanie.blogfa.com/post-82.aspx تقريبا يه سال پيش نوشتمو هم چنان منتظر.