آبان ۱۸، ۱۳۸۵
نگاه های بی رمغ ات
که نه سلام را پاسخگو ست ونه جواب را
شاهکار های توست
که اگر نبود به چه ات مینازیدم..
امروز درست چند وقتی است که دیگر از زمان اعترافم گذشته است
اعتراف به اینکه من کجا و تو کجا
وچه گستاخانه آنروزها انتظار لطف داشتم..
نگاه های صامت
درختان بلند انزوا
و حقارت کلاغ های گوشه گیر
پاییز را زمزمه میکنند
نه اینکه غمی...
نه
عشقی که نبودن را بهانه کرده است
نبودنی با پیوندی زرد به فصل سپید
عشقی که من نباشم و او باشد
و تکثر
تنها نغمه ای است که باد فریاد میزند
پاییز
پاییز
پاییز
ساده بگویم
بمان...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۷ نظر:
آقای محبی تبریک های صمیمانه بنده را پذیرا باشید... امیدوارم در قلم با شکوه تر باشبد... اما این عکس حق کپی رایت داره؛حساب ما فراموش نشه...
موفق باشی...
آقا چه پست خوشگلی شد!
سامن علیکم داداش محبی..شروع نو قلم رو تبریک می گم..موفق یاشی یا حق
سلام رضاجان مي بينم عكس كار كردي تو وبلاگت تبريك ميگم
در ضمن به ذره گر نظر لطف بوتراب كند
به آسمان رود و كار آفتاب كند
ولي داداشي اينم بدمن كه هرچي فاصله بيشتر تقاضايه لطف بيشتر
امروز درست چند وقتی است که دیگر از زمان اعترافم گذشته است
اعتراف به اینکه من کجا و تو کجا
و چه گستاخانه آنروزها انتظار لطف داشتی!
____________________________
به زودی شفا می گیرم
139..
کنار جان
منم امید وارم زود تر مشکلت حل بشه و سالم و همیشه شاد در کنار دوستان و خونواده باشی
ممنون از لطفت
salam.cheghadr ghashangan in neveshteha kenare in aksha.
ارسال یک نظر