روز بعد باز دوباره برگشته بودم به دفتر.احساس بیهودگی می کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه چیز بهم میخورد.نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا.همه ی ما فقط ول می گشتیم و منتظر مرگ بودیم.در این فاصله هم کارهای کوچکی می کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم .بعضی از مت حتی این کارهای کوچک را هم نمیکردیم.ما جز نباتات بودیم .من هم همین طور.فقط نمیدانم چه جور گیاهی بودم.احساس میکردم که یک شلغمم.تلفن زنگ خورد.برش داشتم.
_ بله؟
_ آقای بلان شما یکی از برندگان قرعه کشی جوایز ما هستید.
کتاب: عامه پسند
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم:پیمان خاکسار
نشر چشمه
4000 تومان
۳ نظر:
سلام آقای محبی راستش این شعر گوشه وبلاگ برای شاملو نیست برای مارگوت بیگل که شاملو ترجمه کرده
139..
سلام
ممنون از تذکرتون
بله میدونستم
دو مجموعه چیدن سپیده دمان و سکوت سرشار از ناگفته هاست برای این بانوی آلمانی هست.
اگه زیرش نوشتم شاملو چون معرفش به ما شاملو بوده و ما از طریق شاملو بیکل رو می شناسیم
.
بازم مرسی
ارادت..
139..
سلام
ممنون از تذکرتون
بله میدونستم
دو مجموعه چیدن سپیده دمان و سکوت سرشار از ناگفته هاست برای این بانوی آلمانی هست.
اگه زیرش نوشتم شاملو چون معرفش به ما شاملو بوده و ما از طریق شاملو بیکل رو می شناسیم
.
بازم مرسی
ارادت..
ارسال یک نظر