آبان ۳۰، ۱۳۸۹

دنیای کودکان-1


مدتی است می خواهم در رابطه با ضعف ها ، صدمات و آسیب های نظام آموزشی به خصوص در سنین زیر 10 سال مطلبی ، مقاله ای چیزی بنویسم اما نمی شود و زمان اش یافت نمی شود. دیروز آقای صاد در انتشارات کتابی برای بررسی و اعمال نظر به منظور تولید در ایران به بنده داد که با دیدنش اتفاق خاصی نیفتاد ، اما وقتی توضیحاتش را برایم داده شد و انجام دادم،کمی  هنگ کردم ، بیشتر  از آن ذوق کردم ، مقداری بیشتر از قبلی ها افسوس خوردم و بیش از همه حالم دگرگون شد که واقعن آنها چه هزینه ها  و چه ایده هایی برای یادگیری و آموزش به کودکانشان دارند.
.
ماجرای این کتاب فرانسوی که نامش «mon premire livre, des odeurs et de couleurs» است و انتشارات «auzou»به چاپ رسانده ، راجع به آموزش نام میوه ها رنگ  آنها و شکلشان به کودکان است. در هر صفحه عکس میوه هایی چون ، توت فرنگی ، پرتغال ، سیب ، گیلاس ، موز و .... وجود دارد که در کنار آن نام میوه نیز نوشته شده است.
تا اینجای ماجرا چیز پیچیده ای جز گرافیک جذاب این کتاب وجود ندارد. نکته مهم ماجرا اینجاست. کافی است کودک دستش را روی هر میوه کمی حرکت دهد و سپس کتاب را نزدیک بینی حود بگیرد. آن بخش که عکس آن میوه است بوی همان میوه را میدهد. دقت کنید در یک کتاب شاید 10 برگی، کودک می تواند علاوه بر نام میوه و رنگ آن ، بوی میوه را نیز به حافظه خود بسپارد و از طریق بویایی نیز آموزش ببیند.
از میان حواس پنجگانه ، حواس بویایی و لامسه  شاید در سنین کودکی بیشترین درگیری را با کودک در خصوص ماندگاری داشته باشند. طراحان این کتاب و ناشر خلاق آن چه طور توانسته اند به این اندیشه برسند که هرچیزی را بخواهند باید تولید کنند؟ اساسا بارش ایده تا کجای جهان توسعه یافته جای رشد و نمو دارد؟! البته مدل های فراوان دیگری در همین دفتر ما(که شاید یک دهم درصد تولیدات ناشران اروپایی و امریکایی نیز نباشد) وجود دارد که دیدنشان بیشتر ناراحت کننده است تا خوشحال کننده. برای مثال ناشری کانادایی به نام کیدز(kids)  آموزش های چون نام حیوانات ، صدای حیوانات ، میوه ها ، اشکال ، وسابل نقلیه ، رنگ ها ، دوستان ، طبیعت و ... را طوری خلاقانه بر روی کاغذهای 80 درصد بازیافتی انجام می دهد که کودک که هیچ بزرگترها هم از خواندن و ورق زدن این کتاب ها خسته نمی شوند. کیدز جدای از سرگرم کردن و آموزش به کودکان فرهنگ استفاده از بازیافت را نیز در آنها درونی می کند .دیزاین و بسته بندی های فوق العاده ، گرافیک و تصویر سازی های چشم نواز و متون و داستان های روانشناسانه و تخصصی کودک آنچنان به درستی کنار هم نشسته اند که واقعن جای انتقاد برای همچو مایی که تازه بار اولی است این ها را می بینیم نمی گذارد.
غرض از نگارش این متن شاید کمی نشان دادن حقارت علمی ، آموزشی ، محتوایی و تکنولوژیکی آموزش در کشور ما باشد ، اما نکته مهمترش گستره بی انتهای ذهن خلاق پدید آورندگان این آثار است. اینکه به خود اجازه می دهند تا به چه میزان در هر چیز ورود یابند و پیش روی کنند. چیزی که ما در طول روز به راحتی از کنار آن می گذریم. ایده های بسیار خود را بایگانی و فراموش می کنیم به این دلیل که نه شرایط اش فراهم است و نه ابزار و امکاناتش . شاید بشود راهی برایش پیدا کرد ، با کمی دقت ، کمی تامل ، کمی مطالعه و مشورت و مشورت و مشورت.
دیگر زمان آن گذشته است که ایده ها را در ذهن نگاه داشت تا نکند کسی پیدا شود و آن را بدزدد و به نام خودش ثبت کند. در دنیای امروز برد با کسی است که اولین بار آن را ارئه کند و الا که هزاران ایده ناب وجود دارد و آنها که در سر توست به ذهن هزاران نفر دیگر هم رسیده است.
باید بر این باور رسید که هر کس در اندازه خودش و در پوزیشن شغلی ، خانوادگی ، حرفه ای و سبک زندگی روزمره می تواند خلاق تر باشد.
-----------------------------------------------
پ.ن : نمونه ای از این خلاقیت ها شاید بیل گیتس ، استیو جابز ، فیس بوک در خارج از ایران و کرباسچی ، شهرام جزایری ، و همین اواخر مهران مدیری باشد. گردش مالی یک سریال خانوادگی را در اینجا ببنید. 

۱۳ نظر:

نواندیش گفت...

آن چه که برای یک محیط علمی و دانشگاهی وظیفه آرمانی محسوب می شود این است که در زمینه مسائل علمی نو اندیش باشند.
......................................
با پایگاه نو اندیش و اطلاع رسانی در خصوص برنامه های کرسی های آزاد اندیشی دانشگاه علامه طباطبایی در خدمت شما هستیم.

نهال گفت...

بازهم سلام آقای قلم.
خیلی خیلی خیلی متشکرم از پیام تبریکتون. منم واقعنی خوشحال شدم. حقیقتا. از اون تبریک های هیجان انگیزی بود که انتظارش رو نداشتم و آذرم رو بهتر کرد.
باز هم ممنون.

الی گفت...

سلام آقای قلم
اگه کتابهای دیگه ای رو در زمینه آموزش به کودکان پیش از دبستان میشناسین ممنون میشم معرفی کنین بهم.

نهال گفت...

در مورد مطلبتون: این کتاب بسیار خلاقانه و جذابه قبول. اما اگر تابه حال درایران ساخته نشده شاید به این خاطره که به ذهن کسی خطور نکرده چون نیازش حس نشده. در باره سیستم آموزشی ایران( نهادی و جدا از نهاد) باید با تحقیق حرف زد یقینا ، جنان که مثالهایی که من می بینم حاکی از اینه که وضعیت آموزش دست کم نسبت به زمان ما بهتر شده، پس باید تحقیق کرد که واقعا اوضاع چطوره. اما دریک مورد تقریبا مطمئنم، خلاقیت جاری در این کتاب کوچکتر از اونه که نیروهای مسلط جلوشو بگیرن، چون منافع بالایی ها رو به خطر نمی اندازه، که بسیاری از این دست خلاقیت ها بروز نمی کنند چون از ابتدا با ناامیدی همراهند، بقول دکتر چلبی، اگر ایرانی ها فکر نمی کنند، فقط بخاطر آموزششان نیست، ایران ، از جغرافیایش گرفته تا عرصه های اجتماعی وسیاسیش بستر فکر رافراهم نمی کند. اما درمورد خلاقیت هایی از این دست، این تحلیل منه، شاید هم غلط باشه، اما ایرانیا، خیلی راحت از شیوه های سنتی شون در هرچیزی فراتر نمی رن.و بسیاری از اوقات باهرایده نو، ولو کوچیک با بی اعتنایی برخورد می شه. در مجموع کار بزرگ کردن درایران سخته و سختیش تقصیر ما نیست خیلی از اوقات.

قلــم صد و سی و نه گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
قلــم صد و سی و نه گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
قلــم صد و سی و نه گفت...

139..
به الی:
سلام . به روی چشم... چیز خوبی دیدم معرفی می کم حتمن.


به نهال :
سلام و سپاس بابت نظراتتون.
اما بخش هایی از حرفتون جای حرف بسیاری داره.
اینکه ما در ایران ضرورت داشتن بعضی چیز ها را احساس نکرده ایم تا در زمینه اش خلق کنیم، قبول . اما مگر احساس ضرورت امری است که خرق الساعه به ذهن بسد؟ در بستر ها و موقعیت های مختلف هر حوزه ای که وجود خارجی دارد همیشه باید سعی در تولید سریعترین و بهترین و کم هزینه ترین محصولات بود. می خواه آن عرصه مواد غذایی باشد ، میخواهد آرایشی و بهشتی باشد ، می خواهد فلسفی و یا آموزشی باشد.
این ماجرا در حوزه آموزش بسیار متفاوت است.
از این موضوع بگذریم. چند بار تایپ کردم و پاک کردن. این بحث در قالب کامنت نمی گنجد. تلاش می کنم در پست های بعدی بیشتر راجع به این موضوع بنویسم و به نقد نقد های شما بیشتر بپردازم. امیدوارم شما هم این بحث رو دنبال کنید.
.
به طور کلی خلق ایده های نو برای حوزه های موجود در همه جای دنیا امری پسندیده است. تا جایی که قدرت موجود را به واکنش بر نتابد در جهت منفی.
اما بعید میدانم هر نوع فعالیتی در جهت ارتقا امر آموزش به ضرر هر نهادی باشد الا نهاد ها و مللی که ترس گسترش توسعه و آگاهی را دارند.
و آن هم تنها به یک دلیل استو. عدم برنامه ریزی دقیق و درست برای مهار انرژی ها و الگو ها.
فوبیای توسعه زمانی رخ می دهد که محوریت قدرت هیچ سیطره ای بر روی آن نداشته باشد و جدای از آن هیچ تصویری هم ز فردای آن متبادر نشود.
در خصوص نظر دکتر چلبی هم موافق ان در مجموع. این درست که حافظه ی تاریخی ما دچار اختلالات و فجایع بسیاری است و از این مجال ما ترس از تفکر، تنبلی در کار و تئوری توطئه را درسر داریم ، اما هیچکدام سبب نمی شه که ما فاصله خلاقیت مون رو به گردن پیشینه تاریخی و یا اختناق حکومت و جریان حاکم بندازیم.
.
بعدن بیشتر می نویسم . زیاد شد الان.

نهال گفت...

بازهم سلام
قبل از هرچیز، قطعا این بحث رو دنبال می کنم. به نظرم این تبادل نظرها خصوصا درمیان ماافرادی که تاحدی اطلاعات و تحصیلات و نقطه آغازهای مشترک داریم مفید و لذت بخشند.
با این که وظیفه ما بکارگیری ذهن و خلاقیت درجهت تسهیل اموره، تا امروز و تااینجا موافقم. اما تصور می کنم من و شما بیش از اینکه دو نظر متفاوت رو ابراز کرده باشیم، یک حرف رو در دوقالب زده ایم و مشکل مفاهمه داریم. شما هم همان موانعی را در مسیر بالندگی تفکر توسعه ای تصویر کردید که من کردم،ترس قدرت مسلط از عدم توانایی در مهار کردن عواقبش، و خوب این مشکل در ایران تقریبا تا همان حد اندکی که من تاریخ می دانم همیشه وجود داشته و الان هم در نهایت شدت و عمق و وخامت وجود داره. اما این ترس رو، ایده های مترقی در سطحی بزرگ تر و با گستره شمول وسیع تر از تالیف یک سری کتب آموزشی یا کارهای ارزشمند دیگری در این سطح بوجود می آرن. اینحاست که من می گم اگر حتی در همین سطح هم خلاقیت بروز کرده درایران کمتره، بعلت حس نشدن نیازشه. حس نشدن نیاز به فراگذشتن از متد های آموزش سنتی.همچنان که ایرانیها در روشهای تربیت فرزند، مواجهه با رسانه، استفاده از تکنولوژیهای روز، و حتی کارهای ساده تر و روزمره تری مثل پخت غذا و...همیشه دوست دارند رویکرد سنتی خود را حفظ کنند. دور و برمان پر از والدینی است که فکر می کنند روشهای تربیتشان جواب داده، فقط چون نسل اندر نسل و موروثی است و حاصلش هم روانی از آب درنیامده. و با دلیل و شاهد هم نمیتوان به آنها ثابت کرد که به خدا مختصری علم هم ضروری است. و درست به همین دلیل ، جامعه شناسی خواندن دراین جامعه هم، انرژی و ثبات قدم زیاد می طلبد. و بازهم هنوز و تا اینجا معتقدم که مقصر خودمان نیستیم، ما فکور و خلاق بارنیامده ایم، آموزش فکر کردن ندیده ایم،که همه می دانیم ریشه های تاریخی اش به کجا بازمیگردد. به دلایلی ساختاری و بسیار بزرگتراز قد و قامت کوچک فرد فردما، که اگر فکر می کردیم منافعی بود که به خطر می افتاد و رازهایی که از پرده برون می افتاد و.. ما ماندیم و عادت به زندگی از روی عادت. ( می دونم حرفم تمام متغیرها رو پوشش نمی ده اما تا حدی درسته)
منم زیاد حرف زدم ببخشید. امیدوارم حوصله بکنید و بخونید.
راستی، قویا معتقدم ایده ها در ابراز، پالایش پیدا می کنند. به همین دلیل اصلا نمی ترسم اگر فردا همین نظر را نداشته باشم.
فعلا...

قلــم صد و سی و نه گفت...

139..
سلام و عرض ارادت..
با پالایش ایده ها موافق ام. اما نه در اصول کلی
.
من تمام متن شما رو با دقت می خونم، و باعث افتخار است این تبادل ایده.
از همین جا از همه کسانی که به این مسئله فکر می کنند هم دعوت به بیان نظراتشون می کنم.
.
در خصوص ایده های مشترک و زبان متفاوت ب شما هم عقیده ام. در خصوص عدم آموزش تفکر هم بسیار موافق ام.
با غلط بودن شیوه سبک زندگی و آموزش سنتی هم موافق ام اما مشی جامعه شناس هیچگاه نباید فراموشی سنت باشد. مدرنیسم و موج جهانی شدن همیشه نسخه های ه روز را طور بیان می کند که گویی شیوه های دیروز پر از اشتباه و گمراهی بوده است. من به شدت با این جنبه از مدرنیسم مشکل دارم.
در مدرنیسم معتقدم که آگاهی چراغی است که روز به روز نقاط دور تری را به ما نشان می دهد و با توسعه و رشد آگاهی فاصله بیشتری را نشانمان می دهد.
روزی خوردن چای مفید و سودمند بود. فردای همان روزبسیار ضر و سرطان ز شد و فردای امروز هیچ ایده و تفکر دیگری بعید نیست. اما تمام فرضیه ها و ایده های مطرح شدهچراغ می شوند که انسان به گذشته باز نگرددو اگر بازگردد برای دوباره خوانی نتایج است.
متاسفانه کار ما در ایران شده است اختراع چرخ ، کشف آتش ، اختراع نیروی برق، و دائما در این توالی احمقانه دائما همه چیز را تکرار می کنیم.
.
اما در مجموع باید چاره ای اندیشید برای این ها.
به نظرم بر روی این ها مطالعه کنیم
چگونه فکر کنیم؟
چرا تنبلی ؟ چرا بی حوصلگی؟
چرا خلاقیت ما یخ بسته است؟
چرا ایده های خلاقانه را اجرا نمی کنیم؟
و مهمتر از همه چرا مشارکت نمی کنیم؟
باید بیشتر از این ها اندیشید.
و تمرکز من این روزها به شدت مطالعه کودک است.
از قبل از تصمیم به بارداری برای زنان و مردان تا هفت سالگی (در مرحله اول)

ارادت..

نهال گفت...

سلام دوباره جناب قلم:
قبل از هر چیز از اینکه نوشته هام رو با دقت می خونید متشکرم. منهم همین کار رو می کنم و بعد از مدتها که شرایطش فراهم نشده بود و فرصتی دست نداده بود از شرکت دراین بحث خیلی لذت می برم.
منهم با بیشترحرفهای شما موافقم. خصوصا با اینکه مشی جامعه شناس نباید نفی سنت باشد. به نظرم مهم سنتی بودن یا مدرن بودن هنجارو ارزش ها نیست، مهم کارآمدی و کارکرد داشتنشان است نه اینکه چقدر قدمت دارد و ازجانب چه کسانی رعایت می شده. یکی از مشکلات بزرگ جامعه درحال گذار ماهم از قرار همین است که ما، بیش از آنکه به فلسفه و ریشه های فکری شکل گیری یک عنصر فرهنگی ، چه سنتی و جه مدرن، توجه کنیم، به این توجه می کنیم که اتخاذش جقدر می تواند برایمان منزلت ( کاذب یا واقعی) بیاورد یا از منزلتمان بکاهد، که درراستای این تفکر، سنتی ها مایه آبروریزی و امل تلقی شدن اند و مدرن ها مایه مباهات. بازهم در اثنای ابراز نظر حس می کنم که بقول جلبی ، متغیرهای دیکه ای هم هست.اما به هرحال ، فکر می کنم این هم یکی از عللی است که درنتیجه اش بسیاری از مشکلات متولد شد یا رشد کرد، مشکلاتی که از فاصله فرهنگی میان عناصر ارائه شده و شناخت صحیح از این عناصر وکارکردشان نشئت می گیرند.
هنوز وقتی به این کتاب مورد بحث فکر می کنم از خود می پرسم: آیا درایران حتی امکان و ضرورت نشان دادن چنین خلاقیتی به ذهن کسی می رسد؟ و چندین دلیل دارم برای اینکه جوابم منفی باشد. در مجموع همه دلایلم معرف هایی است برای بستری که برای خلاقیت وجود ندارد. نه فرصتش هست، نه انگیزه اش ، نه تربیت فکری اش. و به نظرم همه اینها دلایل ساختاری دارد که دریک کامنت نمی گنجد.به همین خاطرهم اتفاقا فکر می کنم برای سئوالاتی که شما در انتهای نظر قبلیتان پرسیده اید، پاسخ های متعددی وجود دارد. که شاید بعدها بتوان به آنها پرداخت. راستی ، کم کم نگران می شوم که مبادا این تبادل نظر تنها میان من و شما مخاطبان صفحه تان را که دنبال نظریات متفاوت اند خسته کند. باید برای این هم چاره ای اندیشید.
همیشه فکر می کردم پایان نامه ام در حوزه آموزش و پرورش خواهد بود که درنهایت از حوزه خانواده و شکاف نسلی سر درآورد، اما این حوزه (اموزش )به شدت مورد توجه و علاقه من است، اگر در مطالعاتتان( شما که فرصت و تا آنجایی که یادم می آید دسترسی خوبی به منابع جدید دارید و خوش به حالتان) به مطلب مفید و روشنگری برخوردید ، متشکر می شوم اگر بامن هم درمیان بگذارید.
باتشکر...

نهال گفت...

بازهم سلام:
شما چی شدید جناب قلم؟ این وقفه شما در پاسخگویی باعث شد آخرین کامنت خودمو دوباره بخونم ببینم نکنه من حرفی زدم که دلگیرتون کرده، و جدا چیزی پیدا نکردم. فقط اینکه اگر گفتم این گفتگوی دونفره ما ممکنه خسته کننده بشه، منظورم اصلا این نبود که دیگه بااین تبادل نظر موافق نیستم یا لذتی ازش نمی برم، فقط فکر کردم، همونطور که شمام توی چند کامنت قبلتون گفته بودید، شاید بهتر باشه که پست جدیدی به این مطلب اختصاص بدید یا کاری از این دست و چون سرپرستی صفحه باشماست خودم ایده ای ندادم. امیدوارم که باعث هیچ اشتباه و سوء تفاهمی نشده باشم.
اگرهم اینطور نیست که امیدوارم این سرنزدن به صفحه بخاطر مشغله های هیجان انگیز و شادی آفرین باشه.
تابعد.

قلــم صد و سی و نه گفت...

139..
سلام و عرض احترام
این چه حرفیه؟!
هیچ ناراحتیوجود نداره...
من این هفته دو تا سفر رفتم که اصلن اجازه فکر کردن هم نداشتم به این موضوع. البته کامنت شما رو خوندم.
در خصوص این موضوع باید کمی مطالعه کنم و کمی بیشتر اتد بزنم تا بتونم یه چیزکی بنویسم.
هر وقت نوشتم خبر می دم که حتمن متن رو بخونین و نظرات و انتقاداتتون رو بگین .
ممنون ام از پیگیری . خوشحالم که می شه تبادل نظر کرد با کسی که هم به طور آکادمیک در این حوزه فعاله و هم علاقه منده
موفق باشین
در پناه خدا


ارادت..

naghmeh گفت...

برای ما حوصله خلاقیت نمانده است