آذر ۲۰، ۱۳۸۶

139..

براي متولد تير،
كه به قلبم نشست ،اما چه زود
در آوردنش،
به اميد اينكه التيام دهند جاي زخم را
اما چه نادان اند گاهي انسانها
متولد تير از قلبم
بيرون جهيد
و من خوب شدم
خوب خوب!!!!
.

ديگر زمان حركت است
ديگر زمان آن رسيده است كه آخرين حرفها را با هم ...
مدتهاست برايت چشم انتظار مانده ام...
و اين همه ،تاواني بود براي لحظه اي غفلت...
سوت قطار و صدايي كه شايد از همان بار آخر تا به امروز در گوشم باقي است،شبم را صبح ميكند
به اميد فردايي حقيقي...
با صداي سوت حقيقي تر...
و شبهاي بياياني كوپه هاي بخار زده ي ...
.
عمر رفتني است
ميرويم ،سريع مي رويم؛
به يك چشم به زدن ميرويم
براي اينكه به انتها برسيم
چه ابلهانه اشتياق به مرگ را بروز ميدهيم
و چه ساده لوحانه فريب ميخوريم از دنائت دنياي دون
.
اين درست كه زمان غزل خواني هنوز به پايان نرسيده است و
كماكان همگان شور اميد سر ميدهند
اما مدتي است درجايي زيست ميكنم كه اميد رنگ باخته است در كنار هجمه ي عظيمي از سير شدگان از زندگي
مكاني متروك
جايي طرد شده
جالب است بداني سراسر ديوارهايش سفيدند و نه سياه
تمام سطوح تميز است و پاك ونه آلوده
نور كافي نكبت زايي همه جا پوشانده است
اما مرگ به راحتي هرچه تمام از سلولي به سلول ديگر ميرود و مشتاقان را
به خط ميكند
.
وقتي عزيزي كه ديروز در كنارت بود و امروز
باشد ...

دردها بسيارند و حرفها بسي بيشتر
اما شايد ارزش عميق هركس
به اندازه ي حرفهايي باشد كه براي نگفتن دارد
چه جمله ي خوب و زيبا وپر طمطراق و فصيح و عميق و صد البته ابلهانه ايست سخن دكتر
درگذريم
كه بايد گذاشت و گذشت.

سوت قطار صدايم ميزند
فرايم ميخواند،
نغمه ي اميد برايم تداعي ميكند
.
هنوز كه هنوز است
احساس ميكنم فاصله هامان اندك است
با اينكه ديگر تو نيستي و من
آرزويي محال را به گور مي برم



===========================
پ.ن:
1.يا رفيق من لا رفيق له
2.راضيا به رضائك
3.چاووش غافله ي روشنان ((اميد))
از ظلمت رميده خبر ميدهد سحر

و چه ابلهانه مشق اميد ميكنم!!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود ...

ناشناس گفت...

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود ...