خرداد ۲۲، ۱۳۸۶




مدتها بود که قصد داشتم یه چیزیکی در مورد این به اصطلاح فیلم اخراجی ها بنویسم اما از اون جا که نه حرفم میومد و نه دوست دارم که در مورد چیزای مد و روز بنویسم به همین دلیل الان به این نتیجه رسیدم بنویسم
کلی مطلب نوشتم اما بی توضیح بهتون این رو معرفی میکنم که فوق العاده است و حداقل از حدیث نفس من خیلی بهتره

متن زير مقاله‌اي است كه حسين معززي‌نيا (داماد شهيد آويني)، كارگردان روايت راوي و منتقد سينما در شماره اخير مجله «دنياي تصوير» منتشر كرده است.

البته بنده بخشی از مقاله رو که مربوط به اخراجی ها و مسعود ده نمکی است آوردم، الباقی هم انشالله تو راهه

...

يكي از كساني كه چند ماهي است در هر محفل و مجلسي كه مي‌نشيند، ادامه حرف‌اش را با مناسبت و بي‌مناسبت به آويني مربوط مي‌كند، مسعود ده‌نمكي است. در اين چند ماه بارها تصميم گرفته‌ام جوابيه مفصلي بنويسم و بي‌ربط بودن نوع موضع‌گيري‌هاي ده‌نمكي را توضيح دهم، اما هر دفعه از اين بابت نگران شده‌ام كه در جامعه‌اي كه تصور مي‌شود نوعي نزديكي فكري بين آويني و گروه‌هاي منتسب به امثال ده‌نمكي وجود دارد، نوشتن چنين مطالبي و ذكر اين دو نام در كنار يكديگر ممكن است بيشتر موجب رواج اين توهم شود و كار را سخت‌تر كند. ضمن اين كه هنوز نتوانسته‌ام مطمئن شوم ده‌نمكي اين حرف‌ها را از سر سادگي و نابلدي مي‌گويد يا اين كه علاقه پيدا كرده با انتساب خودش به شهيد آويني و تكرار كردن نام او، آگاهانه براي خودش نوعي مصونيت و اعتبار دست و پا كند. وگرنه بعيد است كه خودش نداند آويني اعتقادي به فعاليت سياسي از نوع ده‌نمكي نداشت، فرهنگ و هنر را آلت دست اهداف سياسي فرض نمي‌كرد، گروه‌هايي را تحريك نمي‌كرد براي آن كه به سالن‌هاي سينما و دفتر مجلات حمله كنند و بزنند و بشكنند و بسوزانند، مدام مشغول متهم كردن اين و آن نبود، سينما را وسيله و ابزاري براي برآورده كردن اهداف‌اش فرض نمي‌كرد، شوخي با مقدسات را براي جلب توجه مردم عامي مجاز نمي‌دانست، معتقد نبود براي مقابله با روشنفكري بايد عوام‌گرايي كنيم و از نام و اعتبار شهدا براي حمله به يك جريان سياسي استفاده نمي‌كرد. ده‌نمكي در محافل مختلف گفته كه روش فيلمسازي او نزديك به آويني است و آويني اگر زنده بود فقر و فحشا و اخراجي‌ها را پيش از او مي‌ساخت! اين حرف‌ها آن قدر غريب است و آن قدر حيرت‌آور كه فقط يا از ذهني بيش از حد ساده بر مي‌آيند يا از ذهني كه قصد ماهي گرفتن از آب گل‌آلود را دارد. از ذهني كه شايد به اين نتيجه رسيده كه در اين وضعيت بلبشو كه هر كسي هر چيزي دل‌اش مي‌خواهد به آويني منسوب مي‌كند، من هم فيلم‌هايم و خودم را ضميمه او كنم تا بهره يكپارچه ببرم! وگرنه توضيح دادن جزئياتي در اين باب كه فيلم‌هاي ده‌نمكي با توجه به اصول و منطق فكري آويني چه جايگاهي دارند، كار بي‌حاصلي به نظر مي‌رسد، چرا كه هر كس چند صفحه‌اي از نوشته‌هاي آويني را خوانده باشد و حتي يك قسمت از فيلم‌هاي روايت فتح را ديده باشد، خيلي سريع مي‌فهمد كه از ديدگاه آويني، مستندي مثل فقر و فحشا يك فيلم جعلي و سرهم‌بندي‌شده است خارج از قواعد مستندسازي صادقانه براي قبولاندن ناشيانه يك ديدگاه غيرمنطقي به تماشاگر، و اخراجي‌ها يك فيلمفارسي توهين‌آميز است كه مثل اسلاف‌اش مي‌تواند عوام‌الناس را از سالن سينما راضي و خندان به خانه بفرستد، بدون آن كه بدانند دقيقاً به چه خنديده‌اند. و جالب‌تر اين كه در اين ايام، ده‌نمكي علاقه‌مند شده براي تبليغ درباره اخراجي‌ها و موجه نشان دادن ديدگاه‌اش در فيلم، آويني را هم از دنياي بيرون از فيلم به كاراكترهاي فيلم‌اش اضافه كند و مرتب تأكيد مي‌كند كه آويني هم يك اخراجي بوده كه خط قرمزهاي جامعه اجازه نمي‌دهد ما خيلي حرف‌ها را درباره‌اش بزنيم! چنين رفتاري با يك شهيد محترم و معتبر، در هر جامعه ديگري مي‌توانست موجب بروز اعتراض‌هاي جدي شود و خيلي‌ها چنين اهانتي را تاب نياورند، ولي از آن جا كه در مملكت ما هر كس خودش را به مقدسات منسوب كند، مصونيت پيدا مي‌كند، صداي كسي در نمي‌آيد كه آخر اين چه حرفي است و منظور تو اين است كه آويني هم يكي مثل اراذل فيلم اخراجي‌ها بوده كه قمه‌كشي مي‌كرده يا دزد سر گذر بوده كه گذارش به جبهه افتاده و قمه‌اش را به جاي آن كه عليه مردم به كار گيرد، عليه تانك به كار گرفته؟! بنده فكر مي‌كنم بهتر است همين جا و در همين مطلب اين ماجراي خط قرمزها و نگفته‌هاي آقاي ده‌نمكي را روشن كنيم و خيال همه را براي يك بار راحت كنيم: من نمي‌دانم اين خط قرمزهايي كه ايشان مي‌گويد چه هست و كجاست، اما فكر نمي‌كنم منعي وجود داشته باشد كه همه بدانند سيد مرتضي آويني در سال‌هاي پيش از انقلاب در يك دانشكده هنري درس مي‌خوانده و نوع پوشش و دوستي‌ها و روابط و رفتارهاي عمومي‌اش با آن چه ما امروز درسال‌هاي پس از انقلاب مشروع و مقبول مي‌دانيم تطابق نداشته و در دهه پنجاه يك انقلابي دوآتشه نبوده كه در همه راهپيمايي‌ها شركت كند و مشغول مبارزه مسلحانه عليه رژيم شاه باشد. بلكه بيشتر در عالم خودش بوده و به مطالعه فلسفه و رمان و هنر غرب مي‌پرداخته و خودش هم قصه‌هاي روشنفكرانه و حديث‌نفس‌هاي پر طمطراق مي‌نوشته و شعر نو مي‌سروده و حتي مجموعه‌اي از اين قطعات ادبي‌اش را در كتابي به نام «هر آن كه جز خود» منتشر كرده كه در پي تحولاتي كه با نزديك شدن به پيروزي انقلاب در وجودش رخ مي‌دهد، از پخش شدن اين كتاب جلوگيري مي‌كند و كل تيراژ آن را نابود مي‌كند و ديگر از اين نوع نوشتن پرهيز مي‌كند. عكس‌هاي به جا مانده از آن دوران‌اش هم نشان مي‌دهد كه به سبك جوانان روشنفكر دهه پنجاه لباس مي‌پوشيده و گاهي سبيل پر پشت مي‌گذاشته و گاهي ريش مي‌گذاشته و گاهي همه را مي‌تراشيده! خب، حالا قرار است به كجا برسيم؟! مگر او خودش در مقالات‌اش به صراحت ننوشته كه «از يك راه طي‌شده» مي‌آيد؟ مگر مي‌خواسته تحول روحي‌اش را پنهان كند؟ آقاي ده‌نمكي مرتب دارد به اين بخش از زندگي او علاقه نشان مي‌دهد كه چه دستاوردي عايدش شود؟ مي‌خواهد بگويد آدم‌ها هميشه يك جور نيستند و متحول مي‌شوند؟ خب، بله قطعاً همين‌طور است، ولي راستش اين تحول از قمه‌كشي به تفكر منجر نمي‌شود، سيد مرتضي آويني هر چه كه بود و قبل از انقلاب هر عمل غير اخلاقي مورد علاقه آقاي ده‌نمكي را هم كه انجام داده باشد، يك متفكر بود كه درد كشف داشت و درد دانستن و جست‌و‌جوي حقيقت. و به هر عرصه‌اي سرك مي‌كشيد تا ببيند حقيقت را كجا مي‌تواند بيابد، همان‌طور كه هر متفكر اصيل ديگري هم چنين مي‌كند؛ از خودش و وجودش و اعتبار و آبرويش مايه مي‌گذارد تا به حقيقت برسد و آن قدر كه دغدغه كشف معنا دارد، پرواي بدنامي ندارد. مگر بزرگان فكر و ادب و عرفان ما در تمام قرون گذشته، جز اين زندگي كرده‌اند؟ اما همه‌شان با هر مرام اخلاقي، يك وجه مشترك داشته‌اند و آن هم مناعت طبع و وسعت ديد و درد كسب معرفت است و اگر اصول اخلاقي را هم زير پا گذاشته‌اند، از بي‌تابي و بي‌پروايي براي وصول به حقيقت بوده است، نه از شوق گناه. خط قرمزي براي بيان اين نكات وجود ندارد، خط قرمز بايد آن جا وجود داشته باشد كه يكي از راه برسد و بخواهد ضعف‌ها و نداشته‌هايش را با گذشته يك آدم معتبر و محترم شريك شود، بي آن كه از قوت‌ها و داشته‌هاي او بهره‌اي برده باشد، و بي آن كه بداند خطاهاي بزرگان در مقايسه با بزرگي و قدرشان سنجيده مي‌شود، اما كسي كه بزرگ نيست، متاعي براي سنجش ندارد، و گناه و صواب‌اش هر دو كم‌قدر است.






اما اين نوع اظهارنظرها منحصر به يك شخص نيست، كه اگر بود مي‌شد گذشت و توجه نكرد. در محافل متعددي چنين اظهارنظرهايي شنيده مي‌شود و در آخرين نمونه‌اش، در مراسم اهداي جايزه شهيد آويني به مستندهاي برگزيده سال، چند مقام فرهنگي هنري طراز اول كشور به پشت تريبون آمدند و درباره آويني و جايگاه‌اش سخنراني كردند، كه تنها معدودي از جملات‌شان واقعاً درباره آويني صدق مي‌كرد و بقيه صحبت‌هاي‌شان نظراتي بود كه خودشان درباره امور مختلف داشتند و از زبان آويني بيان‌اش كردند! در آن مجلس، با تأكيد خاصي گفته شد آويني «يك روشنفكر تمام عيار» بوده است، در حالي كه آويني نوشته‌هاي متعددي دارد در توضيح معناي اصطلاح «روشنفكري» و سرسختانه تأكيد دارد كه اين كلمه معناي خاصي دارد و نمي‌تواند و نبايد به يك متفكر شرقي اطلاق شود و ما مجاز نيستيم آن را به اين شكل به كار ببريم. مي‌توانيم با اين نظر او مخالف يا موافق باشيم و درباره‌اش بحث كنيم، اما «روشنفكر» ناميدن آويني، آن هم از نوع «تمام عيارش» درست مثل اين است كه بخواهيم براي توصيف لنين، لقب ليبراليست را به كار ببريم تا او را هجو كنيم و دست بيندازيم! يا در همين سخنراني و در اظهارنظر ديگري گفته شد: «آويني مي‌گفت سينما وسيله و ابزار مناسبي براي بيان مفاهيم ديني و اسلامي است» در حالي كه شايد نزديك به نيمي از نوشته‌هاي سينمايي آويني به توضيح اين موضوع اختصاص دارد كه سينما «ابزار» نيست و «وسيله» نيست و شأن مستقل خودش را دارد و اصلاً اگر با اين نگاه به سينما نزديك شويم موفق به بيان هيچ مفهومي نخواهيم شد، چه اسلامي و چه غير اسلامي. و همچنين در همين مجلس گفته شد: « آويني به خاطر اظهارنظرها و مقالات‌اش پي در پي از طرف گروه‌هايي مورد حمله قرار مي‌گرفت كه علم روشنفكري را بر دوش مي‌كشيدند»! خب، اين يكي ديگر رسماً جعل تاريخ است! چون در تمام آن سال‌ها هرگز حمله مهم و قابل توجهي از طرف جريان‌هايي كه «علم روشنفكري را بر دوش مي‌كشيدند» انجام نشد و اتفاقاً درست بر عكس، كساني حمله مي‌كردند كه منتسب به تفكر سنتي بودند و روزنامه‌هاي شاخص اين نوع تفكر را در اختيار داشتند. و اتفاقاً در ايام بعد از شهادت او هم يكي از بهترين و صادقانه‌ترين مقالات در رثاي او را سردبير مجله روشنفكرانه دنياي سخن نوشت، و در آن سو بسياري از رياكارانه‌ترين ستايش‌نامه‌هاي فرمايشي در همان روزنامه‌هايي چاپ شد كه تا چند روز قبل‌اش به او توصيه مي‌كردند خدا را فراموش نكند! خب، اينها ديگر تاريخ است و سند دارد و قابل بررسي است و خوشبختانه نمي‌شود جعل‌شان كرد. اگر نمي‌فهميم چه‌طور مي‌شود كسي كه امروز هنرمند ديني و متفكر بسيجي و نظريه‌پرداز انقلابي ناميده مي‌شود، از طرف گروه‌هاي فكري ظاهراً نزديك به خودش تا آن حد مورد حمله قرار بگيرد كه تحمل ادامه دادن زندگي را نداشته باشد، دليل نمي‌شود بياييم و در تاريخ دست ببريم!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

دنیا بیشه ای است

و در ا ین بیشه

هر درختی که قد می کشد

جلوی آفتاب را می گیرد


--------------------------------
شاید تکراری باشه چون یک بار همین شعر را آف گذاشتم

---------------------------------
کامنت های وبلاگ شما در کامپیوتر من باز نمی شه !

ناشناس گفت...

سلام

تغیرات جدید رو تبریک می گم.

من متاسفانه چون در مورد شهید اوینی و اقای ده نمکی اطلاعاتی ندارم پس نمی تونم قضاوت کنم.

ولی در اولویت کارهام مطالعه در مورد شهید اوینی رو قرار دادم.

در امتحانات موفق باشید و التماس دعا

ناشناس گفت...

سپاس که می نویسی دوست