شهریور ۱۲، ۱۳۸۸

این شب است که خورشید را تعریف می کند نه روز...






وضعیت ناامیدکننده‌ی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم مرا سرشار از امید می‌سازد.

(مارکس، نامه به روگه)


.............................................
پ.ن: درخت گردکان با این بزرگی
درخت خربزه الله و اکبر





۷ نظر:

کارامد گفت...

وای! این شب چقدر تاریک است!
اندکی صبر سحر نزدیک است؟

پرنده گفت...

سلام 139
تا خورشید عالم تاب نیاید دنیای ما از شب هم تاریک تر می شه،بازم شب یه ستاره هایی داره که قشنگش کنه.
خربزه مد نظر شما که رد شد !!!
خوب شد شما قاضی نشدید!

اِلي گفت...

درختها را كه بريدند چيزي جايشان نكاشتند
هر روز عصر سايه ها دور هم جمع ميشدند و براي درختهايشان گريه ميكردند اين روزها احساس درختي را دارم كه در مسير كارخانه چوب بري است جناب محبي.........
راستش كاهش عمر را....
نميدانم فعلا همين سه نقطه...............

اِلي گفت...

در این وانفسا که آفتاب

گم کرده راه شهر را،

کدام خورشید ميتواند

به تلاطم عشق

بر گور تاریک نا اميدي بتابد؟؟؟؟؟؟از پس كدام انگشتان خورشيدي كوچك زائيده ميشود.....

غروب را

تنها دروغ ظالمان می دانم

وباور نمی کنم که این شب تا ابد بماند

زريك گفت...

گفتم عبورم رو ثبت كنم بدين وسيله

ایثار گفت...

چه فرقی می کنه رضا؟ چه فرقی می کنه که شب را چه کسی یا چیزی تعریف کنه؟ مهم اینه که حال و روز ما با هر جوون کندنی شبه. حالا می خواد خورشید وسط آسمون باشه می خواد نباشه.

سمانه گفت...

چه خوب شد که آمدی برادر . دلمان تنگ شده بود ...