شهرت، تنهایی را میدزدد. همهجا نگاهت میكنند. همهجا با تو هستند. زیر ذرهبین هستی. فقط در خانه میشود تنها بود؛ اگر تلفنهای علاقهمندان بگذارند! در خانه هم باید همیشه پردهها كشیده باشد. همسایهی علاقهمند هم زیاد است. من هم مثل هر آدم دیگری تنهایی میخواهم. من هم به تنهایی نیاز دارم. بازیگری در هر شكلش تنهایی ندارد. بازیگر، پشت صحنه و روی صحنه همیشه با عدهای دمخور است. تنها نیست... من در خیلی قلبها، خانهای دارم. هیچوقت آواره نمیشوم. بیسرپناه نمیمانم. این همه قلب، این همه خون، این همه تپش. این همه عشق، اینهمه تنهایی و این همه مردم. این مردم نازنین
راستش این کتاب آخری رضا کیــانیان خیلی بهم چسبید. بعد از وقایع و حوادث انتخابات بیش از دو ماهی بود که دست و دلم به خواندن هیچ کتابی نمی رفت و شاید تنها کتابی که چند بار خواندم «روح پراگ» اثر ایوان کلیما بود که واقعن لذت بخش بود و عمیق و موثر- فرصت شد یک بار در موردش می نویسم. داشتم از کتاب جدید کیانیان می گفتم.
کتاب جالبی است. خاطرات و روایت های کیانیان بازیگر و «رضا»ی حوزه شخصی زندگی اوست. البته بیشتر جنبه «چهره» بونش می چربد اما لا به لای نوشته ها گاهی به شخص کیانیان نیز اشاراتی دارد.
یادداشت ها معمولا کوتاه و چیزی در حدود سیصد تا پانصد کلمه ای هستند و در این ماه مبارکی رمضان که بعضی اوقات زور روز و گرما بیشتر از تو میشود می شود با آن کمی سرگرم شد.
البته صرفا جنبه سرگرمی نداشته و ندارد. لا اقل برای خودم چیز های خوبی هم در این کتاب بود که یاد گرفتم.
کیانیان که بی شک از ماندگار ترین چهر های سینمایی و فرهنگی نسل ماست، علاوه بر بازیگری مجسمه سازی- با چوب و اخیرا با فلز- هم می کند. نقاشی هم می کشد، عکس هم می گیرد . چندین کتاب نیز تالیف کرده و نوشته است.آثاری همچون: «بازیگری»، «تحلیل بازیگری»، «بازیگری در قاب»، «شعبدهی بازیگری» و «ناصر و فردین»، درباره تجربیاتش در حوزه بازیگری، و همچنین سه فیلمنامه «پاتال و آرزوهای كوچك»، «سومین سرنوشت داوود» (در یك مجلد) و «ماجراجوی جوان» .
برادر رضا کیانیان هم صد البته آدمی دوست داشتنی و نازنینی است. داوود کیانیان بیشتر در حوزه کودک و نوجوان کار می کند و یک پژوهشگر آثار کودک و نوجوان است.
.
اگر فکر می کنید در دنیا کارهای خیلی خیلی مهمی دارید و اگر لحظه ای از احوال آن فارغ شوید لطمه می خورید و خسارت ها و زیان و ضررها و ... بهتر است وقتتان را برای کارهای مهم تر تان نگاه دارید و الا من پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. دوستش خواهید داشت . قول می دهم...
.
روز – خارجى – خيابانى در تهران
در اتومبيلى بودم كه هر روز صبح مرا به سرِ صحنه فيلمبردارى مىبرد. مرد مؤدبى بود. گفته بود كه چند سالى در ژاپن بوده. پول و پلهاى جمع كرده و به ايران برگشته، با اتومبيلش در خدمت فيلم بود.
از خانه تا محل فيلمبردارى تعريف مىكرد و يا مىپرسيد. از همه چيز و همه جا و همه كس. به مردم خودمان هم خيلى انتقاد داشت. كه همديگر را رعايت نمىكنند. نزديكىهاى محلى فيلمبردارى به يك ترافيك برخورديم. كمى صبر كرد. كمى به اين طرف و آن طرف نگاه كرد. و كشيد به سمت چپ، يعنى سمتى كه اتومبيلهايش از روبرو مىآمدند. كه ترافيك را رد كند. كار او باعث شد كه در مسير مقابل هم يك گره ترافيكى ايجاد شود. سعى كرد گره را رد كند ولى ديگر دير شده بود. هر دو طرف خيابان بند آمد. من فقط او را نگاه مىكردم. گفت : مىبينين، يك ذره فداكارى وجود ندارد.
از همه دلخور بود.
گفتم : طرف ما ترافيك بود. اون طرفىها كه داشتند راهشونو مىرفتند. شما خلاف رفتى و راهشونو بستى.
گفت : من كار دارم مثل اونا كه بيكار نيستم!
..................................
پ.ن: من التماس کامنت کسی رو نکردما.. بعضی دوستان پست قبل رو اشتباه متوجه شدند. :دی
پ.ن: بعضی از یادداشتهای دوست داشتنی ام از این کتاب را امروز فردا اضافه می کنم
پ.ن: الان «پ.ن»ام نمی یاد !
۴ نظر:
سلام
بالاخره موفق شدم اینجا کامنت بذارم
به به !
سلام. اگه حتماً قول میدین که ما این کتاب رو دوست داریم بریم بخونیمش. ولی جداً تو این روزایی که زور گرما بیشتر از ما میشه، اگه یه چیزی یه ذره هم ما رو بخندونه خودش خیلی حرفِ.
ببخشید البته. ما کامنت اولی هستیم. شاید یه کم بی سروته حرف بزنیم. اما نگران نباشید. عادت می کنید.
سبز باشید...
هر چه هست اين عشق صد ها قلب صاف
با حضورش آبي و بي كينه است
عشق يعني سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره آينه است
تو گل گلدان قلب من شدي
عشق شد يك برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها مي دهد
ميوه هاي عاطفه چشمان تو
چشمهايم باز باراني شدند
قلبم اما گشت درياي ز عشق
دل گذشت از كوچه هاي خاطره
روح شد مضمون و معنايي ز عشق
ارسال یک نظر