شهریور ۰۴، ۱۳۸۸

درد سرهای یک کامنت

...

بله اولین حدسی که در مورد وبلاگ جدیدم می زدم اتفاق افتــاد و اون هم مشکل تعدادی از دوستانم در خصوص گذاشتن نظر در بلاگ اسپات بوده و هست. همین دلیل بود که سبب شد قلم از بلاگ اسپات به بلاگفا منتقل بشه اما خوب بلاگفا رو دوست نداشتم و مایل بودم به خونه ی قبلی برگردم.
به هر ترتیب الان از این جا در خدمتتونم و از اونجایی که دیگه همه امکانات بلاگ اسپات فارسی شده بعیـــد می دونم مشکل خیلی جدی و خاصی پیش بیاد
.
اما دوستانی که به هر ترتیب نمی تونند اینجا کامنت بذارند، اگر حوصله داشتند و مایل بودند نظر و یا مطلبی رو ارسال کنند ، لطفن برام میل بزنند و یا در همون وبلاگ قبلی نظرشون رو بذارند، چون بنده معمولن اونجا رو هم از طریق ایمیل چک می کنم...
.
به هر ترتیب امیدوارم آغاز خوبی باشه
.
همین!
..........................
پ.ن: تموم اون وقت ها که نمی نوشتم احساس می کردم پر از حرف ام، اما الان که قصد نوشتن کردم می بینم هیچ چیزی واسه گفتن ندارم و تنها بهانه واسه نوشتن کافی نبوده

پ.ن: من منتظر کامنت کسی هستم، تکـــرار می کنم،اصــرار می کنـــم، خواهــش می کنم ، اما التماس هرگـــز... نادر ابراهیــمی خوش گفته است در این مورد

۷ نظر:

کوله بار گفت...

معرکه است
این طرف گود منم یک تنه
آن طرف گود خدا با همه
برد هوا
زد زمین
خرد شدم
آخر بازی ولی
گفت:بیا
جایزه بازی و بازندگی یک دل محکم تر است .
.............
سلام
قلم خوب بود،مطمئنا بی خوابیم خوبه .اساسا سرپرست گروه ها نمی تونن بد بنویسن.دی
امیدوارم که چرخ وبلاگتون همیشه براتون بچرخه.
البته امیدوارترم که آپ مجددتون باعث نشه که دیگه برای گروه مطلب ننویسید.
...........
«صداقت ما در ایمان با آزمایش های خداوند محک می خورد.س.م عنکبوت»
امتحانهای خدا این روزها خیلی سخت شده و همین نیاز ما رو به درخواست دعا از دوستان بیشتر می کنه.
نیازمند دعای خوبان

از خود راضی! گفت...

تا التماس نکنی ازنظر خبری نیست!!

رها گفت...

سبحانک یا رجاء، تعالیت یا مرتجی
اجرنا من النار یا مجیر
جز خدا کسی را یافته ای که از آتش قهرش به خودش پناه ببری؟!
الله اکبر که به هر جا می نگریم، اثری از یگانگی اش را می بینیم.
زمان بی خوابی، زمان تنهایی است. تنها مانند خدا. وقتی بی خواب شدی، وقتی تنها شدی، فقط سکوت کن. شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد.
....................
نمی خواستم حرفی بزنم. اما دیدم حیفه. حیفه که نگم، بهترین زمانی که میشد دوباره شروع به قلم زدن کنید، همین زمان و ایام بود و بهترین عباراتی که میشد بنویسید، یک عاشقانه برای آغاز بود.اگر قابل باشیم، تا انتها همراهتان می مانیم. نیازی به خواهش و اصرار و تکرار نیست. چه رسد به التماس. التماس تنها برای خداست، نه خلق خدا.
پایدار و سبز باشید و بهترین بمانید...

پنجره گفت...

سلام و تبریک به خاطر دوباره آغازیدن!!
راستش اولش که کامننتتون و دیدم گفتم شاید یک قلمِ دیگه است اما وقتی دیدم خودتونید خوشحال شدم. خوشحال از اینکه دوباره بهانه ای پیدا کردی برای نوشتن؛ زندگی پر است از این بهانه ها، فقط باید بهانه ها را پیدا کرد و بهشون فرصت داد...
از این جمله هم خیلی لذت بردم و درکش کردم: خوب می دانم که زخمهای هر کس سرمایه های آن کس است و نباید سرمایه ها را با کسی تقسیم کرد...
برقرار باشین..
تابعدآ...

ز_ش گفت...

این هم اولین کامنت من!
ها؟....
بدو!....

جاوید رهجو گفت...

بابا چه رفیقایی داری تو
بخدا کامنت گذاشتن اینجا از همه سرویس ها راحت تره
بابا جون
نظرتو که نوشتی
اون پایین گزینه نام و آدرس اینترنتی رو کلیک کن
دو تا کادر وا میشه
تو یکیش اسمتو
تو اون یکی هم اگه حال کردی آدرس
بعد هم انتشار نظر شما
من نمی فهمم یعنی واقعا اینقدر مشکله؟

ناشناس گفت...

نوشته هاتون خيلي قشنگه و من در يك مورد با شما همزاد پنداري كردم و آن اين بود كه وقتي احساس مي كنم پر گفتنم ولي هنگام احساس مي كنم حرف هايم ....