آذر ۱۷، ۱۳۸۸
re-change. not for me
خیلی از دستگاهها تغییر میکنند یا از رواج میافتند، حتی خیلی از آداب و روسوم هم از بین میروند؛ اما ساعت تغییر ناپذیر و جاودانی است. آخرین انسان، وقتی با خورشید سرد و فرسوده وداع میکند ، برای دانستن زمان دقیق مرگ خودش، نگاهی به ساعتش میاندازد.خاطرات پس از مرگ براس کوباس/ ماشادو دِ آسیس/ عبدالله کوثری
این بار بی خوابی یه حسی بود که میثم صدر عزیزقشنگ تر توصیفش کرد:
پس متن میثم رو میذارم اینجا:
وضع ِ من در مقابل ِ حقیقت مثل ِ وضع ِ موسا ست در برابر ِ دریا. گاهی عصایی ـ تکیهگاهی ـ به دستام میرسد، آن قدر قدرتمند که میتواند آب را کنار بزند، چنان که من بدونِ ذرهای خیس شدن قدم در دریا بگذارم، همه چیز را بفهمم، از دشوارترین مسیرها رد بشوم، و در هر سمتی که اراده کنم راهی پیش ِ رو ببینم. آن وقت، فرق ِ من با موسا این است که من فرعونهایی درونام دارم، و گویا به همین دلیل آب وسوسه میشود که مرا در بر بگیرد و از آن ایستادنِ عجیب و منظّم طفره برود و سر ِ جایاش برگردد. و خُب، ردخور ندارد که غرق میشوم. هیچوقت دریا و عصا وقتی من موسا باشم حوصلهیِ یک دست اعجاز ِ کامل و شکافته ماندنِ درستـدرمان را نداشتهاند. پس این میشود: آب کنار میرود، من گول میخورم، و سپس غرق میشوم.
پس متن میثم رو میذارم اینجا:
وضع ِ من در مقابل ِ حقیقت مثل ِ وضع ِ موسا ست در برابر ِ دریا. گاهی عصایی ـ تکیهگاهی ـ به دستام میرسد، آن قدر قدرتمند که میتواند آب را کنار بزند، چنان که من بدونِ ذرهای خیس شدن قدم در دریا بگذارم، همه چیز را بفهمم، از دشوارترین مسیرها رد بشوم، و در هر سمتی که اراده کنم راهی پیش ِ رو ببینم. آن وقت، فرق ِ من با موسا این است که من فرعونهایی درونام دارم، و گویا به همین دلیل آب وسوسه میشود که مرا در بر بگیرد و از آن ایستادنِ عجیب و منظّم طفره برود و سر ِ جایاش برگردد. و خُب، ردخور ندارد که غرق میشوم. هیچوقت دریا و عصا وقتی من موسا باشم حوصلهیِ یک دست اعجاز ِ کامل و شکافته ماندنِ درستـدرمان را نداشتهاند. پس این میشود: آب کنار میرود، من گول میخورم، و سپس غرق میشوم.
اشتراک در:
پستها (Atom)