پس اگر مقصد پرواز است،
قفس ویران بهتر،
پرستوئی که مقصد را در کوچ می بیند
از ویرانی لانه اش نمی هراسد
سید مرتضی آوینی
و در افق ایستاده بودی. مرز میان زمین و آسمان، و من گمان میکردم که در چند قدمی هستی و با دویدنی کوتاه، دست نیافتنی.
و من اکنون آشکارا رسیدهام ـ نه به تو ـ بل به این واقعیت تلخ که اگر تمامت عمر را هم بیوقفه و سکون بدوم، حتی به گرد گامهای تو نخواهم رسید.
اکنون نمیدانم که سراغ تو را از کجا باید گرفت. از سجادههای شبانه؟ از پروانههای تسبیحگر؟ از کاغذهایی که در کار معاشقه با دستهای تو بودهاند؟ از قلمهایی که بار سنگین امانت تو را بر دوشهای خویش حمل کردهاند؟ از دوربینی که همزاد و همنفس تو بود در روایت شیفتگیها و بیقراریها و جاماندگیها؟
یا از شمعهایی که همیشه آتش دلشان را سر دست گرفتهاند؟
یا... از فرشتگانی که اشتیاق شهیدان را بر هودج بالهای خویش، عروج میدهند؟...!
سید مهدی شجاعی
و زبانم چونان مار گزیدگانی که در حسرت روزهای شاد و بی درد میزیند
در حلقوم بغض گرفته ام محبوس است
نه انکه نخواهد،
نه،
نتواند که سخن گوید
و اساس دلدادگی به همین منوال است
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
تقدیم به یکی از کسانی که قلم همیشه به اسم آنان مقدس است
و معنای اصلی ن و القلمند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۳ نظر:
salam manon sar zadin.
sare forsat baraton nazar mizaram.
movafagh bashin.
salam manon sar zadin.
sare forsat baraton nazar mizaram.
movafagh bashin.
salam,az mashoogh madad begir o faryade eshgh sar bede. ya Ali.
او رفت
وپشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما
میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم...
nemidonam chi bayad begam?hekayate hamishegie vaghthaee ast ke deltang mishavam va mesle hamishe zabanam band miyaiad... .
salam
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
ميخوامت
aali bood.
lezat bordam...
ها؟آهان...
سلام
سلام و عرض ادب محضر استاد گرامی
خوبی شما؟!!!
ببین من چه شاگرد خوب و درسخون و با هوشی هستم هر چی که شما دیشب آموزش داده بودی رو خوب گوش کردم و به کار
گرفتم و اجراش کردم(البته بنده همه مراحلی که شما امر فرموده بودید رو بلد بودما)
اگه من میدونستم شما اینقدر خوب آموزش میدید چند ساله پیش اون همه پول خرج نمی کردم و کلاس نمی رفتم و ادامه ماجرا....
اما فقط یه مشکلی وجود داشت و اون این بود که من گزینه ارسال کنید رو نداشتم نمی دونم چرا ؟ ولی نبود دیگه
اما امروز که وارد وبلاگتون شدم وجود داشت
عجیب نیست!!!!!!!!
حالا بگذریم
مهم اینه که بالاخره موفق شدم وارد بشم
حالا می خوام نظرمو در مورد این پستتون بدم
خوب چی م یخواستم بگم....
هان........
یادم رفته
دوباره سلام
یادم اومد چی می خواستم بگم
برای تو وخویش
چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها
ونشانه ها را در ظلمات مان ببیند
گوشی که صداها وشناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو وخویش
روحی که این همه را
بپذیرد
وزبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد وبگذارد
از آن چیز ها که در بندمان کشیده
است سخن بگوییم
راستی ممنون از راهنماییتون
...
موفق باشی
یا حق
سلام و عرض تشکر !
سلام و درود
آیینه ای مصفای نهاده اید در برابر چهرهای مکرم
ممنون
ارسال یک نظر