اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خنــک آن قمـــــار بازی که ببـاخـت هر چـه بـودش
بنمــــانـد هیـــچـش الا هـوس قمـــــــار دیگـــر
میلاد یکی کودک
شکفتن گلی ماند
چیزی نادر به زندگی آغاز می کند
با شادی و اندکی درد
روزانه به گونه ای نمایان
بر می بالد
بدان ماند که نادره ی نخستین است
و نادره ی آخرین.
.
تنها آنکه بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد از شادی لبخند بهره می تواند داشت
آنکه جای کافی برای دیگران دارد
صمیمانه تر می تواند با دیگران بخندد
با دیگران بگرید
.
(احمـــد شـامـلــــو)
۷ نظر:
حرف هایی هست
برای نگفتن ...
-------------------------
راستی نقاشی ها باز نشد !
آیدا زهتاب
سلام وبلاگ خوبی دارید از تبادل لینک با شما خوشحال می شم
سلام از نقاشي هاي خودته؟؟؟؟؟؟؟
همینقدر بگم که
توسبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
سلام
139..
به ابولفضل
سلام عزيز
بله
البته جسارته پيشه شما اضهار فضل
به محسن
سلام
آقا نه اينطورام نيست
سبزي روي من دائميه ولي خيلي بي ارزشه
...
آخه من مصنوعي هستم
تو نقاشي ببين
همه ي برگ و بارم سياهه
شما خزوني اما همين خشكيدگيتونم طبيعيه...
سخن زياده و ...
بگذار
يه هديه ي بداهه براي شما به منظور عرض ارادت...
همين ميان رابطه هايم قرارمان باشد
كه من خموش و سكوتم صدايمان باشد
تفاوتي نكند التهاب شعله ي تو
در آن زمان به خاكم عدويمان باشد
كه سبز ماندم و پربار ولي بدان اي دوست
كه سبز ماندن من از عذابمان باشد
تو خشك و بي بر وبار و خميده و رنجور
عجب حكايت نابي ميانمان باشد
هوا خوش است و زمين دلكش و مي بي غش
كه من خموش و تو خشك و ... خدايمان باشد!!!
همين...
بله اون آرزو منم !
یه سه چهار روز دیگه خبر می دم که این کتاب های گران بهام رو کجا می شه تهیه کرد !!!
:)
انساني که در نبرد زندگي مي خندد قا بل ستايش است
سلام و ممنون از لطفتون
نقاشی با اتد خیلی جالب
ارسال یک نظر