139..
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
داستان عشق و عاشق و معشوق
هر چند که میکوشم از عشق در گذرم،عشق مرا شیفته و سرگردان خود می دارد و با این همه،او غالب میشود و من مغلوب،
با عشق کی توانم کوشید؟
دریغا،عشق فرض راه است همه کس را؛
در عشق قدم نهادن،کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند.عشق آتش است هر جا که باشد جز او،رخت دیگری ننهد،هر جا که رسد سوزد... .
ای عزیز به خدا رسیدن فرض است،و لابد هر چه به واسطه ی آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان.
عشق،بنده را به خدا برساند.
پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد.
ای عزیز ؛مجنون صفتی باید که از نام لیلی شنیدن جان توان باختن،...
کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد.
وجود عاشق از عشق است،بی عشق چگونه زندگانی کند؟
حیات از عشق می شناس،و ممات بی عشق می یاب... .
ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق معشوق ... .
ای عزیز ،معذوری؛ که هرگز((کهیعص)) با تو غمزه ای نکرده است تا قدر عشق را بدانستی...
این حدیث گوش دار که مصطفی-علیه السلام- گفت:
او بنده ی خود را عاشق خود کند،آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید:تو عاشق مایی، و ما معشوق و حبیب تو ایم
چه بخواهی چه نخواهی
تمهیدات عین القضات
[و عشق ، حسین است ، بی هیچ شک و شبهه ای و بدان که اوست رحمه الله الواسع به ابد الابد تمامی کائنات، چگونه توان وصفش کرد ،او که خود عشق است ،عشق خداست و خدای عشق است.(رساله ی فرش)]
اشتراک در:
پستها (Atom)